Wednesday, May 16, 2007

من رفتم اینجا
http:/// http://m00m00sh.blogfa.com/
اینجا خیلی سردم بود!

Sunday, May 6, 2007

اين روزها با اين حال خراب وقتی با بيهودگی قدم هايم را می شمرم علاوه بر
نگاه های مشمئز کننده....واژه های پست....برخورد عمدی تن هايی بی روح....
بوق ماشينها....يک چيز ديگر هم حالم را بهم ميزند!
.
.
.
اينکه زنی که فقط چشمهايش از زير آن کفن سياهش پيداست....يقه ام را بگيرد و
بعد از کلی بد و بيراه ....مرا ببرد تا از حاج آقايی که اصلا نمی شناسمش و
نمی دانم کيست به خاطر توهينی که به او کرده ام عذر خواهی کنم!!!

** آهای آدمها ....من کمی امنيت ميخواهم....لطفآ.

Tuesday, May 1, 2007

هیچ نمی فهمم چه می کنید با من

مست مست از بودنتان میدوم...شادم... زنده.ام.
می روم

بالا

بالا

بالا.
و بعد

سقوط

آنجاست که می فهمم کسی روحم را لگد کرد

من می مانم و اشک هایم....

و چون همیشه....حس تلخ خورد شدگی

مستی دیگری در راه

من تمام تنم را جمع میکنم برای رفتن

وباز باد مرا می برد به پیشگاهتان

به قتلگاه!



این دخترک لجباز درونم چرا بزرگ نمی شود کمی؟***

Thursday, April 12, 2007

من فکر می کنم آن کاج همیشه تنهای ته کوچه ی بن بست همیشه سردش است

Wednesday, April 4, 2007

همه ی درها بسته بود
و چشمهایش
و لبهایش
گویی خواب بود
یا شاید مرده بود
دخترک شاعر رویاهای دور

Sunday, April 1, 2007

من نباید به دنیا می اومدم

یا خیلی زود اومدم....یا خیلی دیر

به هر حال وقت مناسبی نیست
.
.
.
.


اوضاع مناسبی ام نیست البته*
یک غروب وحشتناک غم انگیز بهاری


سکوت
.
.
.
صدای حال بهم زن گوینده ی زشت تلوزیون
.
.
. غر غر های نا تمام مامان
.
.
.
این همه رنج از کجای دنیا می ریزه رو سر من؟